آخ جون.......
آخ جون.......بابامجید اومد و من و تو بعد یه هفته دوباره به خونمون برمیگردیم.چقدر دلمون واسه بابایی و خونه تنگ شده بوداااااااا اما به ماهم خوش گذشت.پریا و عمه آذر اومدن اراک و همگی با هم زنونه بازی همش خوش گذروندیم.از همه ی اینا مهمتر اینه که دوتا نیروی کمکی به تیم نگهداری تو اضافه شده بود و در سایه ی لطف تک تکشون من یه عالمه استراحت کردم و به کارای عقب افتادم رسیدم پس همینجا یه تشکر ویژه از مامانی اعظم خاله سارا خاله ساناز عمه آذر و پریا جون داریم که ما رو در این روزا یاری کردن و تنهامون نذاشتن. تو این هفته چند شب که هوا خنک بود بردیمت پارک و یه بارم باهامون خیابون اومدی.توی بوتیک لباس اینقدر از تنوع رنگها به وجد اومده بودی ک...